https://telegram.me/rangezendegii
حاجی به طواف کعبه رفت و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم همانجا ماندیم

یه روزی حضرت عزراییل عاشق شد ، تلاش کرد تمام عاشق ها رو به معشوق برسونه ، گل ها رو انتخاب کرد و به خدا رسوند بعد از اون افسردگی گرفت و همه رو سی سال تمام بحال خودشون ول کرد
دیگه نه عاشقی
نه معشوقی
نه راهی برای رسیدن
نمیدونست عاشق رسیده زلیخا و مجنون و فرهاد نمیشه دقیقا میشه خسرو و حکایتش میشه خسران
دیگه وقتی همه فهمیدند عزراییل اعتصاب کرده بی خیال خیلی از چیزها شدند
نه کسی عاشق شد
نه کسی به معشوقش وفادار موند
آدم ها اونقدر فرصت داشتند که نیازی نبود عاشق بشن
فرصت زندگی ها زیاد شده بود ..... زیاد .... اما چه زندگیی بود ؟ بدون عشق ... بدون یار
آدم های دنیا همه دنبال پول بودند و پول ، رفاقت معنایش را از دست داده بود
اون عده اندکی هم که عاشق بودند و عاشق مانده بودند و یا دوست داشتند که عاشق باشند تنها بودند ... تنها ... نه دری به آسمون باز بود ... هیچ ... عاشق هایی که می خواستند خودکشی کنند بدن هایی نیمه جونشون مدتها بود که روی تخت بیمارستان ها مونده بود و عزراییلی نبود که اونها رو ببره
گیرم که در میخانه بستند
کلیدش را چرا یا رب شکستند ؟؟؟؟
آدم گاهی اوقات فکر می کنه وجود حضرت عزراییل خیلی هم مفیده
مفید
مییدونی که در زمان کمبود داری
میرم تا تلفنی به یکی از دوستان که در بستر بیماری ست بزنم
یا حق
برچسب ها: عاشقی، عزراییل، جبهه، دوست، رفیق، بیمار،

دیشب آخرین قسمت سریال نابرده رنج را دیدم ، شاید تو اون ساعت خیلی دارند بفرمایید شام نگاه می کنند اما اینجا خبری دیگر بود : بفرمایید مردانگی
ای دوستانی که امروز دارید بخاطر رشادت هاتون مرتب امتیاز می گیرید و بقیه دشمنان رو هم به بهانه مخالفت با ایثارگران از میدون خارج می کنید ، دیشب عماد بشما یک پیغام مهم داد : مردان واقعی چیزی طلب نمی کنند !
امروز اگر همت و باکری و خرازی و .... بقیه این شهدا بودند حاضر نبودند نه خیابان و بزرگراهی بنامشان باشد و نه حاضر بودند چیزی بگیرند . همانطور که همه چیزهایی رو که داشتند دادند و رفتند جبهه ، خیلی از این بزرگواران تحصیلات داشتند و یا دانشجو بودند و بنوعی آینده اشان تامین بود اما از آینده خودشون گذشتند برای آینده من و تو !
نامردیه امروز اگر ما علم اونها رو بالای سرمون بگیریم و به بقیه فخر بفروشیم و امتیاز بخواهیم .
و منوچهر هم پیغامی داد که منو یاد خیلی ها انداخت : اگر از اینجا بیام بیرون زمینتو به آتیش می کشم
خدایا کمک کن عماد و اسد و کجال و .... باشیم تا منوچهر
طبقه بندی: اجتماعی، مناجات، تهران امروز ،
برچسب ها: نابرده رنج، شهید، همت، خرازی، باکری، عماد، اسد،
